برای محسن

ساخت وبلاگ

» نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید.

برای محسن...
ما را در سایت برای محسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madaraneh94 بازدید : 132 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 19:00

                                                      بسم الله الرحمن الرحیم

دخترکه باشی زوددلت می شکند زود گریه میکنی ومانند همه زنها دردلت ثبت میکنی ودر اخر می گویی بخشیدم اما امان از دلی که شکست

+ نوشته شده در  دوشنبه ششم آذر ۱۳۹۶ساعت 2:29  توسط سمیه  | 
برای محسن...
ما را در سایت برای محسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madaraneh94 بازدید : 180 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 19:00

                                                                                 در نوای بی نوایی بسم الله اگرحریف مایی در روز های اول دانشگاه بودیم با دوستم هانیه روزهای اول دانشگاه روباهم شروع کردیم هانیه مهندسی کشاورزی ومن روانشناسی باهم دوستهای صمیمی بودیم باهم می رفتیم باهم می امدیم او ازهمه چیز من خبرداشت من دوستش داشتم ساده وصمیمی بود وسطای ترم اول متوجه توجه پسر هم کلاسیم شدم هرجا بودم مطمئن بودم تادقایقی دیگر انجاست به بهانه های مختلف سرراهمان سبز میشد یک روز باهانیه درمحوطه دانشگاه نشسته بودیم طبق معمول سرو کله اش پیدا شد به هانیه گفتم اگه بیادچرت وپرت بگه اینبار یه چیزی بهش میگم هانیه گفت ولش کن اومد اول ردشد چیزی نگفت بعدبرگشت وگفت ببخشید ساعت هست خدمتتون ساعت چنده من که چیزی نگفتم هانیه جوابش روداد بعد رفت صندلی های ان طرف ترمانشست به هانیه گفتم مگه این گوشی نداشت ساعتم توگشی هست هانیه گفت توبدبینی من سکوت کردم بعدچندلحظه دوستش اومد گفت محمد ساعت چنده پاشوبریم یه چیزی بگیریم بخوریم درکمال ناباوری دیدم به ساعت مچ دستش نگاه کرد وساعت 12رواعلام کردکارد میزدی خونم در نمی اومد احساس کردم داره مسخره مان میکنه بعداومد جلوگفت خانوما ما میریم رستوران چیزی می خواید براتون بگیریم من به حدانفجاررسیدم گفتم غذات بخوره توسرت ساعت داری ومیای اینجا مارومسخره میکنی بی ادب درثانی ما خودم برای محسن...ادامه مطلب
ما را در سایت برای محسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madaraneh94 بازدید : 159 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:37

  بسم الله الرحمن الرحیم

دیشب به یادکودکی افتادم شبی که روی پشت بوم خوابیده بودم وستاره هارو می شمردم

وهمون جااروم اروم خوابم می بردوهیچ وقت شمردن ستاره های من تموم نمیشداون وقتا

ماتوبندرعباس زندگی می کردیم وبرق خیلی قطع میشدازگرمای زیادبه بالای پشت بوم پناه 

می بردیم اماحالا دیگه ازاون حال وهواخبری نیست از ان عشق و باهم بودن خبری نیست همه دراتاقی جداباهمه امکانات به تنهایی خود می اندیشیم

برای محسن...
ما را در سایت برای محسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madaraneh94 بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:37

                                       بسم الله القلوب روزی عاشقت شدم که کودکی بیش نبودم به خاطرت خیلی کارها کردم چون می گفتند تودوست داری دروغ نمی گویم بودنت را احساس می کردم وقتی اب خوردم وقتی می خوابیدم وقتی می خوردم و می نوشیدم وحتی وقتی به خود می نگریستم احساس می کردم باوجودم اجین شده ای وقتی کسی دلم را می شکست به وجودت پناه می برم ومی گفتم من چون تویی دارم ونیازی به کسی که اوهم به تو نیازمنداست ندارم چه روزهای پراز ارامشی بود روزگار همیشه باتو خوب طا نمی کندبزرگ شدم ومن حالا نوجوانی بودم پراز غرور فقط چون تورا داشتم به خود می بالیدم برای داشتنت یادم هست زن همسایه را که میگفت چه زیبا وسربه زیر است ندیدم بهتراز این دختررا صدایش تا مدتها در گوشم بود که یک روز مادرم امدوگفت زن همسایه تورا برای برادرش می خواهد من 17ساله بودم وگفتن نه هنوز بچه ام خیلی ها امدند ورفتند تا وقتی که نوزده ساله شدم زنی امد خانه یمان زیاد نمی شناختمش فقط درحدی که می دانستم فامیل است  رفت امدهایش زیاد شده بود ازدیدنش احساس بدی می کردم یک روز از سر کلاس امده بودم دیدم طبق معمول انجاست بعداز حدود نیم ساعت شخصی در خانه یمان رازد دررا باز کرد او را نمی شناختم گفت با مادرتان کاردارم مادرم اورا می شناخت سلام و احوال پرسی کردند وبه بیرون رفت صدایشان می امد باز هم یک خواستگار جدید برایم عادی بود بعداز اتمام حرف ما برای محسن...ادامه مطلب
ما را در سایت برای محسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madaraneh94 بازدید : 155 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:37

                                                                                 بنام خدای دلها

 گاهی باید گفت برای سرنوشتم ازتودلگیرنیستم خدایا ان که سرنوشتم رارقم زد

                                                          فقط خودم بودم همین

برای محسن...
ما را در سایت برای محسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madaraneh94 بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:37

                                                                      بنام زیباترین نام بسم الله دلم تنگ است برای کودکی ازدست رفته ام برای اغوش مادرم یا حتی دعواهابش پدر انقدر دردسر داشت که یادش میرفت دست نوازش به سردخترکش بکشد فکرمی کرد همه چیزرا باپول می شود خرید ولی من پول نمی خواستم پدر می خواستم درزندگی چیزی کم نداشتم پدر پول داشت انقدرکه یادم نیست درکودکی چیزی کم داشتم ولی بابا نبود                                           فقط یک لحظه صبرکن بابا ماپول داریم،چندخانه هم داریم،زمین داریم،باغ داریم،مغازه داریم ماشین داریم  فقط صبر کن بابا دستانت را نداریم دستانت که نباشد این پولها باشد برای دنیا تو باش برای من برای محسن...ادامه مطلب
ما را در سایت برای محسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madaraneh94 بازدید : 203 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:37

                                                               In the name of allah

فراموش میکنم ان را که دلم راشکست تا بگویم لیاقت دلم را نداشت

فراموش میکنم حرفهای پرغصه ای را که دلم را ماتم کرد

دیگرتمنایی برای رفتن نیست شایدسرنوشتم ماندن بود

چراغصه بخورم وقتی خدا اشکهایم راپاک میکند ومرهمی می شود روی دلم من خدارا دارم

برای محسن...
ما را در سایت برای محسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madaraneh94 بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:37

                                                              در نوای بی نوایی بسم الله اگرحریف مایی میدانی رهایم رها از هربندی میدانی برای چه؟چون تو را دارم چون سکوت قلبم راشکستی همیشه فکر میکردم روحم مرده بودتوامدی زنده شدم میدانی سخت است بخندی وقتی ناراحتی سخت است مردانه رفتارکنی وقتی زنی میدانی روح یک زن در دوست داشتن و دوست داشته شدن در مهردمیده شده مردانگی انگار گم شده بود تورا که دیدم فهمیدم مرد هست میدانی دردلم مردم تویی توبهترینی دلم گرفته از همه مردم از کسانی که دل می شکنند چون با انها هم عقیده نیستی سرمی برند سر احساساتت را اینجاست که دل میکنی دل میبری ازهمه اینجاست که می گویندت بانوی یخی این روزها فکر میکنم مهربانی مرده به هرکه خوبی کردم بدی دیدم میدانی خیلی دل شکسته ام اینها فقط یک درد و دل بود یک درد ودل عاشقانه تو را دوست داشتم دلم یک دردو دل می خواست بهتر از تو در دلم را نیافتم برای محسن...ادامه مطلب
ما را در سایت برای محسن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madaraneh94 بازدید : 156 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 14:37